۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

! هیچ

سبک روی تخت غلت می زنم،بی فکر،بی دغدغه
متعجبم از لهجه ی بدیع سکوت اتاقم در این روزهای فراغت
لحظه های کشدار
مداد،قلم بی ریایی ست برای نوشتن
گوشه ای کز کرده و در نگاهش انتظاری ثانیه می شمارد
برش که دارم پوزخندم می کند به ساده اغوا شدن
به سمتش می روم
....الآن انگشت پیچیده به دورش زیر ملحفه ها کنارم آرام گرفته
.....شاید که اندیشه ها رهایم کرده باشند

شبانه

دستانش را گرفته ام، بوسیده امش....دیگر کاری برای انجام نمانده
.....برو
دست روی شانه هایش می گذارم که رویاهایش رابدرقه کنم،چشم می بند،نیازی به بدرقه نیست
....سایش بازیگوش پوستم آزارش می دهد
رو برمی گردانم و رهایش می کنم
می رود....سفری شبانه را می آغازد
شب از نیمه گذشته....پلک های سنگینم را به هم می فشرم
می خوابم
تنهایی گریز ناپذیر
.....صبح که سفر تمام شود

۱۳۸۶ بهمن ۴, پنجشنبه

....از این روزهای دلگیر

.چرخش سال نگار شمسی و قمری سردرگمم می کند
....این روزها......برگی از تاریخ ِ نمی دانم کجا، خیابان ها را پر کرده از تکاپویی بی سرانجام
برپیکراین تیره شب تاریخی، رنگ روشن سحری هرگزآیا نقش نخواهد بست؟
....نمی دانم

۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

قلب های بی شکل


انسان های علامت تعجب
با رابطه های پشیز
زمان را هضم می کنند
و بال های نا مطمئن
پرواز را به مزایده می گذارند
زندگان با قلب های بی شکل
با کالبدی تهی از پرواز کبوتر
که در اولین صبح جهان دل داده است
پایین پله ها ایستاده اند
زیر زمین

.و تمام آسمان را خمیازه می کشند ........

"کوروش ادیم"

!یادش گرامی


.....در کوچه باد می آید و این ابتدای ویرانی ست

روزها

در امتداد نا تمام تمام روزهایی که می گذرند
حضوری کمرنگ و لغزنده ام
جاذبه ای کشدار و کسالت بار به سوی انتهایی بی وجود پیشم می برد
.....فرداهایی ناخواسته به دست و پایم پیچیده اند
بی آنکه حتی خواسته باشم
... به خاطر می آورم...منشوری در حرکت دوار....خنده ام می گیرد

۱۳۸۶ دی ۲۴, دوشنبه

۱۳۸۶ دی ۲۲, شنبه

نخست

هنگام که گریه می دهد ساز