۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

بیتا

پشت هر درختچه و بوته ای وروجک یا فرشته ای می جست.زمین بایر را فریب شیطانک ها می دانست و جوانه های کوچک را مشاطه ی پریان

نگاه خسته ی آدم ها اما در سرتاسر راه تنها خاک و سنگ می ديد و بوته ی خار

توی راهروی شلوغ مترو بیتای کوچک با پالتوی قرمز و گونه های گلی ،متعجب از این همه بی تفاوتی، مدام می گفت:"مامان بگو که من راست میگم"

هیچ نظری موجود نیست: