۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

رنگ


صفحه ها را زیر و رو می کردم که چشمم خورد به این مطلب از نسیم خانمی ساکن کانادا
"من مثل يک اقدامِ ناموفق خودکشی تحقير شده و قابل ترحمم! من مثل دست هايم که موقع خواب مشت می شوند و مثل دندانهايم که فشرده می شوند، غمگين و دردناکم.و هر روز که می گذرد محکم تر و محکم تر اين سينه بند بی مصرف را می بندم تا قلبم ناگهان نيافتد، تا به اميد جايی گشادتر ترکم نکند
."
نسیم عزیزی که به شعر "میخواهم در کشتزاری گریه کنم" ِ لورکا می گوید قشنگ...
نگاهی به پست های قبلی ام انداختم و شرمنده شدم .

دیدم من هم برای تصویر آنچه در ذهنم گذشته رنگ های آبرنگ را در هم آمیخته ام و بدجوری سیاهشان کرده ام.

تصویر کردن سیاهی همین قدر بچگانه است .
فقط خدا می تواند از آمیزش این همه رنگ سپید بسازد . به هر حال باید معجزه بلد باشد .
آدم ها برعکسش را بلدند . نور سپید را می فرستند توی منشور و تجزیه اش می کنند.
من هم دلم می خواهد به جای آبرنگ با یک بلور کوچک الماس بین انگشتانم بازی کنم و رنگ بسازم
7رنگ با طیف های پیوسته...
قرمز برای زندگی ، نارنجی برای غریبه ها ، زرد برای چیزهای خوب ، سبز برای تو ، آبی برای مادرم ، نیلی برای خودم و
بنفش برای وقتی که با هم تنها شدیم.
سیاه
باشد برای شب که یک ماه بزرگ توی دلش دارد و بلد است چگونه زیباییش را متبلور کند .
من و تو برای دیدن زیبایی اش هنوز خیلی کوچکیم .
حالا معنی نگاهت را می فهمم که تمامش کن این مسخره بازی ها را
پیش آگاهی عذاب آورت را تحسین می کنم و هر روز بیش از پیش از تو می آموزم . و تمام این اعترافات را می نویسم مبادا در یک روز از زندگی باقیمانده ام از یادشان ببرم .

( امشب وقتی به این جمله توی کتاب رسیدم که "هی جوان ، بِِسی از من خواست به تو بگویم تو یک زندگی پیش رو داری " پشتم نلرزید .دارم قانون ها را یاد می گیرم که بتوانم آرام و موقر پشت میز بنشینم و ورق هایم را بیرون بکشم و جیغ و فریاد راه نیندازم.به قول پدر دست خوب وجود ندارد باید بازی بلد باشی.)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا برای نوشته هایی که تقریبا مثل درد دل هستند کامنت گذاشتن کار بسیار سختیه ...
ولی انتخاب رنگهایی که داشتی در علم روانشناسی رنگها بیانگر حالات خیلی جالبی هستند مخصوصا قرمز در انتخاب اول و ...
به هر حال پنهان کاردان تیزهوشی که رنگ بر رنگهای تو افزوده فقط سبزی رو ازت هدیه گرفته ...
آبی باشید و آسمانی
راستی پیش آگهی خیلی بده چون اتفاق هنوز در راهه و کسی هم که می خنده هنوز خبر بد رو نشنیده
دخیل مبند!!!

khakiasmani گفت...

خدم هم این لحن درد دل گونه رو دوست ندارم ، ولی اومد و من هم نوشتمش...
اونقدرها روانشناسی رنگ نمی دونم،رنگ ها با حس شون خودشون جاشون رو انتخاب میکنن
سبز برای من رنگیه که آرامش آبی رو داره،اما از اون پر هیجان تر و زنده تر و بخشنده تره و متعلقه به کسی که خودش هم اینگونه ست .رنگ کامل و خالصیه .
و منظورم از پیش آگاهی ، یه جور رویکرد عجیب و غریب در زندگیه که باعث میشه انسان روی زمین بایسته ، اونجا مرکز ثقل زمین بشه . یک جور بی نیازی از دانستن ورمزگشایی خرد 1000ساله ، راجب رویدادها نیست ، به استدلال های کلی برمی گرده
دخیل نمی بندم (؛
ممنون از کامنت