۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

دست های تو از دیوارها هم رد می شوند

A : در زد ، بی پاسخ...
دستگیره را چرخاند ، صدای زنگ لولای در و بعد قدم های سبک او
B : روی تخت افتاده بود ، چرخی زد ، برگشت ، هنوز هم برای دیدن او مشتاق بود .
A :داخل شد ، مثل باد سبک . روی صندلی کنار تخت نشست . به نگاه بی تاب و خسته ی او چشم دوخت ، تأسفش را پنهان کرد... دست در کیفش برد و بسته ای بیرون آورد و روی میز عسلی کنارش گذاشت .
B-همین !؟(با پوزخند) فکر می کردم یه جام شوکران برام آوردی ؟
A : بی توجه به چیزی که شنیده بود ، و با وقار همیشگی یک نجیب زاده پا روی پا انداخت .
A: 8 تا
B- چی !؟
A- توی 8 روز ، مثل یه ساعت شنی .
B :شیطنتی در چشم هایش درخشید
A: امیدوار شد ، این برق را مدت ها بود که در چشمانش ندیده بود .
B : بی فکر به چند و چون ماجرا و دلیل حضور او ، کنجکاوی شیرینی در وجودش پیدا شد که تکانش داد و روی تخت نیم خیزش کرد .
B -واقعا همونطور که گفتی هر روزش به زیباییه یه مدیتیشنه ؟
A -(با لبخندی شیطنت آمیز)خیلی پررویی
B -(با لحن لوس تصنعی )پر توقعی که پررویی نیست
A: لبخندش محو شد و جدی و سرد ادامه داد :
A - شاید هم با 7 تا تموم بشه ، شاید هم نه...گاهی هم باعث فلج میشه بستگی به ظرفیت مغز داره
B- (با شوخ طبعی ) من که تا حالا چیزی مصرف نکردم ، فکر نمی کنم اونقدرها ظرفیت داشته باشم (خندید)
B : شیرین نگاهش کرد ، هیچ چیز در دنیا خواستنی تر از او نبود .
B - اگه فلج شدم ، تو آخریشو بهم میدی؟
B : می دانست که هرگز این کار را انجام نخواهد داد به خاطر معیارهای کمالگرایانه ی کهنه اش یا هر دلیل لعنتی ِ دیگر ...
A : به میز چوبی خوش تراش کنار پنجره نگاه کرد...پنجره مثل همیشه گوش تا گوش باز بود .باد می وزید و بطری نیمه خالی سد راه تاب بازی پرده ی توری شده بود . روز بهاری روشن و هوای عالی و آخرین حرکت مهره های شطرنج
A- خوبه... قوی شدی ، تو خوب پوزیشنی ماتش کردی ، براوو
B- من ماتش نکردم ، اون ماتم کرد .
A- اگه تو نبرده بودی این صفحه ی رو دست نخورده یادگاری نگه نمی داشتی .
B- هنوز هم نمی فهمم وقتی با خودم بازی می کنم کی داره از کی میبره ...
A- ( با لبخند ) ولی خوب بازی کردی ، این مهمه.
B : ترس ناتمام ماندن ماجرا هنوز توی چشم هایش بود .
A- گوش کن ، تو یه سربازی...
B : با مخالفت و عصبانیت نگاهش کرد
A- خودت میدونی این تو نیستی که بازی می کنی .
B- من حالم از این بازی به هم می خوره .
A- برای همین منتظری که بزننت تا بری بیرون !!!؟ یعنی واقعا نمی فهمی بعد از کیش و مات دوباره مهره هارو می چینن و تو باز هم یه سربازی...
B :چیزی توی سرش کوبیده شده بود ، یاد کتابی که صبحی می خواند افتاد "حالم از این سیب خورای لعنتی به هم میخوره که دست از این به دنیا اومدن و مردن بر نمیدارن...."
حقیقت مثل فنری بود که می خواست با فشار آن را در یک قوطی لاغر جا بدهد اما بعد از بستن در قوطی ، ماجرا مثل یک jack in the box لعنتی با صورتی خندان از هر طرف بیرون می پرید .
B- هر روز داره سخت تر میشه ، آخه تو لعنتی چه جوری تحملش میکنی ؟
A- من stand by ام ، چیزیو تحمل نمی کنم .
B- با اون همه ساعت که توی اتاقت گذاشتی باز هم صدای پاشو نمیشنوی ؟
A- ( لحظه ای فکر کرد و بعد شیطنت آمیز حث را عوض کرد و پرسید) با لذت آنی چطوری؟
B- لعنت به هر چی لذت... از شرشون خلاص شدم . با من بازی نکن وقتی میدونی....
A- ناراحت نشوووووو... فقط می خواستم ببینم هنوزم دو تابال داری که جایی نداری باهاشون بری یا نه ؟
B- دیوونه...شرمنده بابت حالی که بهت دادم . لازم نیست تلافی کنی .چیزی می خوری برات بیارم . مزه هم دارم ها....(توی دلش گفت بخند برام )
A- گفتم که من stand by ام . حسی به من نمیدی
B- ولی نه ه ه ه ه ، مثل این که سر حال اومدی .....
B : سیگاری برایش روشن کرد و جا سیگاری را روبرویش گذاشت
B- (با شیطنت دکلمه کرد ) "خجالت می کشم بگویم به دریا بزن بانو، آن دورها فانوسی برای ما روشن نیست . به همین آتش سیگار اعتماد کن"
A- تو درست بشو نیستی .


۴ نظر:

یوگی بدون گورو گفت...

برای تو عزیز ترین...
نمی دانم شاید گلویم خفه از فریادی فرو خورده است که این طور عزیزانم را می آزارم. انگار توانم از برخورد با سمبولیسم و کلاسیسیم تحلیل رفته. همانقدرکه نفسم به شماره افتاده، طاقتم نیز کم شده است. برای بیرون دادن این فریاد شاید تنها سبکی که یاریم می کند، دادائیسم و اکسپرسیونیسم باشد. چه باید کرد، امروز با استعاره ها بیگانه ام. تو ببخش.

ناشناس گفت...

سلام
من سواد و شعور ایسم ها مثل دوستمون گیل گمش ندارم ولی این برش زیبا، برشی به کوتاهی دقایق و نفسهای تکرار شونده ، خیلی دلنشین و زیبا تصویر شده . خیلی کوتاهه ولی عمق خوبی داره ، مثل مخمل آبی نرم بود و دلچسب ...
گزنده ست کلمات و تلخه تمام لحظه ها ولی همه نشان از معجزه ی سرانگشتان توست در آفریدن !!!
به احترام زیبایی نوشته هات باید کم کم از جا برخیزیم !!!:)
زیبا و زیبا ...
سبز باشید

khakiasmani گفت...

گیل گمش عزیز
پیوست صحبت هامون در مورد نوشتن و...باید بگم که در چینش فضاها بسیار راهنماییم کردی.
ممنونم و باید بگم که راهنمایی هات اصلا آزاردهنده نیست .
سلامت و پیروز باشی .

khakiasmani گفت...

آقای داوودی عزیز سلام
ممنون بابت این همه لطف شما...
ولی ایکاش این سطور اینقدری که گفتید بود...):
سلامت و پاینده باشید.