۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

گلايه

هنوز هم وقتي اين گونه نگاهم مي كني به كودكم بر مي خورد و هنوز هم من تسكينش مي دهم به بستني اي،شكلاتي...
بايد يكي از همين روزها كتابخانه ام را آتش بزنم



۳ نظر:

mohammad گفت...

چقدر بهانه ی تبریک عید زیباست برای نوشتن و گفتن و خواندن و دیدن ...
خاکی آسمانی و آسمانی آبی براتون آرزو دارم در قدمهای نورس سال نو ...
عیدتون مبارک

یوگی بدون گورو گفت...

نمی دانی بالیدن تو در برابر دیدگانم چقدر لذت بخش است. به نزدیکان تبریک گفتن سال نو اینگونه ... من آن روز را انتظار می کشم که تو در بلندی قله ای که شاسیته ی توست ، ایستاده باشی و لبخندی حاکی از رضایت و آرامش بر لبانت نقش بسته باشد. سالی نو و رسیدن های نو را برایت آرزومندم. امین

chista گفت...

بهارت فرخنده ، نوروزت خجسته... دل ات همچون شکوفه های بهاری شکفته و پر طراوت باد.. امید که در سالی با شروعی چنین پربار ، رستنی با شکوه را به نظاره بنشینیم .