۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

.....شايد براي بچه ها


كبوتر كوچولوي سپيد خسته روي شاخه ي درخت نشست

سفر درازي رو پشت سر گذاشته بود،ديوارهاي زيادي ديده بود و از روي همه پرواز كرده بود

دلش براي آدم ها مي سوخت....كاشكي اونا هم بال داشتن تا اين همه از هم دور نمي افتادن ولي....به خودش گفت اگر آدم ها تو آسمون پرواز مي كردن،حتما ديوارهاي بلند تري ساخته مي شد يا قانون هاي سخت تري براي پرواز...اصلا چي به سر اون ها ميومد...

بال هاش ضعيف شده بودن،كاش به حرف مادرش گوش كرده بود...

چشم هاشو بست تا خواب زيبايي هايي كه ديده بود رو ببينه،اما...اي كاش ديواري نبود

عكس از:منصور نصيري

www.nasiriphotos.com

۴ نظر:

یوگی بدون گورو گفت...

برای اینست که می گویم تخیل انسانها به خدا کمک می کند تا در آفرینش زیبایی های جدید مشکلی نداشته باشد. ذهن زیبایت را پرواز بده . هرچه دورتر بهتر.

ناشناس گفت...

khanoom khanooma, omadam sari zadam, ziba minevisi...ghalame sade o del neshini dari azizam.dooste ghadimi o az rahe dooret

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
khakiasmani گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.