آنقدر شتاب زده ام که به قول امیر باید با یک پرش پلنگی یک راست بروم سر اصل مطلب...
راستش قشنگ ترین و گاهی سخت ترین ِ بخش ِ بودن با جمعی از "باشنده" ها ! ، خصوصا آدم ها ، دیدن حالت های متفاوت شان است.
به نظر من توان بالقوه ی بودن در تمامی آن حالات ، چه بخواهیم و چه نخواهیم ، در بخشی از وجود ما هست .
مثلا آدم ابله ، ژن سی و سوم ِ بازوی بالایی ِ سمت راست ِ کروموزوم ِ پنجمش فعال شده که ابله است . یا مثلا من که پرحرفم و یک دقیقه آرام و قرار ندارم ، همه اش به خاطر یک شکستگی در قسمت تحتانی بازوی چپ کروموزوم شماره ی هفتمم است .
رک بگویم ، اگر در جمعی نشسته ایم و از دیدن یک خانم مسن که زندگی مفهومش را هنوز درست و درمان به او منتقل نکرده یا منتقل کرده و او متوجهش نشده است ، عصبی می شویم ، در حال کلنجار رفتن با کمی و کاستی های خودمان هستیم که پر رنگ نشده ، که زیر نور نبوده و رشد نکرده ،یا بوده و بر آن غلبه یا پنهانش کرده ایم .
آنجا کمی من را یاد کلاس ِ نویسندگی یکی از افراد خانواده ی گلاس انداخت که می گفت مجبور است تا آخر هفته هفده داستان از شاگردانش بخواند که احتمالا شانزده تای آنها از زبان یک دختر ساده وکمروی پنسیلوانیایی است که همجنسباز و کارگر مزرعه است .
البته اگر بی انصاف نباشم باید نقاط قوتش را هم بگویم مثلا محمدرضا که خیلی خوب می فهمید و می دید و نقد می کرد . یک جوری که آدم حظ ببرد . یا یوسف یا چند نفر دیگر که نشناختمشان ...
و اما آنچه آموختم :
- ادبیات زبان نشانه هاست ، نه گفت و گوها و اشارات مستقیم .
- به جای پز سخنوری و آهنگ دادن به کلمات و حروف ، ازفرم استفاده کنید ، جوری که داستان پس از ترجمه هویتش را از دست ندهد .
به جان خودم همین دوتا بود غیر از اینکه ، صبور تر باشم و ساکت تر و در کل مهم نیست و همه حق زندگی و اشتباه دارند مثل من ، و من هم گاهی اشتباه می کنم شاید بیشتر از بقیه.
ولی آنجا هیچ حرفی از هدف ادبیات و مفاهیم زده نشد ، لااقل در آن جلسه ...
استاد بسیار آدم باتکنیک و غیر صاحب سبکیست . بسیار با وسواس و محتاطانه کلماتش را میچیند و داستان هایش روح ندارد . یک حرفه ای ِمستعد ، روشنفکر فمنیستی که زن ایده آل در نظرش به کاملی و زیبایی یک باربی هفتاد سانتیمتری ست . یعنی یک جنس اولی چرب زبان مثل بسیاری از روشنفکرهایی که تا به حال دیده ام .( در گیومه : من قلباً مردسالاری قصاب سرکوچه یمان را به این نوع دفاع از حقوق زن ترجیح میدهم .)
(باز هم در گیومه : اصولا فمنیسم چیز بی محتوا و بیخودیست ، خصوصا فمنیسم مردانه .)
راستی یادم رفت که دو درس دیگر هم به خودم داده بودم.... پیش داوری نکن و اصولا آدم ها را قضاوت نکن.
پس خودتان قضاوت کنید : رجوع کنید به کتاب "بریم خوشگذرونی" از علیرضا محمودی ایرانمهر استاد عزیز ما
راستش قشنگ ترین و گاهی سخت ترین ِ بخش ِ بودن با جمعی از "باشنده" ها ! ، خصوصا آدم ها ، دیدن حالت های متفاوت شان است.
به نظر من توان بالقوه ی بودن در تمامی آن حالات ، چه بخواهیم و چه نخواهیم ، در بخشی از وجود ما هست .
مثلا آدم ابله ، ژن سی و سوم ِ بازوی بالایی ِ سمت راست ِ کروموزوم ِ پنجمش فعال شده که ابله است . یا مثلا من که پرحرفم و یک دقیقه آرام و قرار ندارم ، همه اش به خاطر یک شکستگی در قسمت تحتانی بازوی چپ کروموزوم شماره ی هفتمم است .
رک بگویم ، اگر در جمعی نشسته ایم و از دیدن یک خانم مسن که زندگی مفهومش را هنوز درست و درمان به او منتقل نکرده یا منتقل کرده و او متوجهش نشده است ، عصبی می شویم ، در حال کلنجار رفتن با کمی و کاستی های خودمان هستیم که پر رنگ نشده ، که زیر نور نبوده و رشد نکرده ،یا بوده و بر آن غلبه یا پنهانش کرده ایم .
آنجا کمی من را یاد کلاس ِ نویسندگی یکی از افراد خانواده ی گلاس انداخت که می گفت مجبور است تا آخر هفته هفده داستان از شاگردانش بخواند که احتمالا شانزده تای آنها از زبان یک دختر ساده وکمروی پنسیلوانیایی است که همجنسباز و کارگر مزرعه است .
البته اگر بی انصاف نباشم باید نقاط قوتش را هم بگویم مثلا محمدرضا که خیلی خوب می فهمید و می دید و نقد می کرد . یک جوری که آدم حظ ببرد . یا یوسف یا چند نفر دیگر که نشناختمشان ...
و اما آنچه آموختم :
- ادبیات زبان نشانه هاست ، نه گفت و گوها و اشارات مستقیم .
- به جای پز سخنوری و آهنگ دادن به کلمات و حروف ، ازفرم استفاده کنید ، جوری که داستان پس از ترجمه هویتش را از دست ندهد .
به جان خودم همین دوتا بود غیر از اینکه ، صبور تر باشم و ساکت تر و در کل مهم نیست و همه حق زندگی و اشتباه دارند مثل من ، و من هم گاهی اشتباه می کنم شاید بیشتر از بقیه.
ولی آنجا هیچ حرفی از هدف ادبیات و مفاهیم زده نشد ، لااقل در آن جلسه ...
استاد بسیار آدم باتکنیک و غیر صاحب سبکیست . بسیار با وسواس و محتاطانه کلماتش را میچیند و داستان هایش روح ندارد . یک حرفه ای ِمستعد ، روشنفکر فمنیستی که زن ایده آل در نظرش به کاملی و زیبایی یک باربی هفتاد سانتیمتری ست . یعنی یک جنس اولی چرب زبان مثل بسیاری از روشنفکرهایی که تا به حال دیده ام .( در گیومه : من قلباً مردسالاری قصاب سرکوچه یمان را به این نوع دفاع از حقوق زن ترجیح میدهم .)
(باز هم در گیومه : اصولا فمنیسم چیز بی محتوا و بیخودیست ، خصوصا فمنیسم مردانه .)
راستی یادم رفت که دو درس دیگر هم به خودم داده بودم.... پیش داوری نکن و اصولا آدم ها را قضاوت نکن.
پس خودتان قضاوت کنید : رجوع کنید به کتاب "بریم خوشگذرونی" از علیرضا محمودی ایرانمهر استاد عزیز ما