۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

تولدت مبارک

همینطور منتظر بودیم که باران گرفت و بارید و قطع نشد
آنقدر که دیگر خاکستری و سنگینی سرب توی آسمان نماند
ما که دعای باران نخوانده بودیم
ابرها دست و دلبازی کرده بودند
آسمان و حتی بادها
باران زمین را زمین کرد....
یادت می آید از دل آن سوپ جوشان سر در آوردی و به من چشمک زدی
زندگی همه اش با یک چنین بارانی شروع شد
با چنین رحمتی
بوی خاک بلند شده
عطر خیس یاس ها توی مشام آدم جا خوش میکند
گونه ها لطیف و زیبایی در رقص....
باهمه دلم میگویم
باران تولدت مبارک
مبارک است که آمدی
قدم روی قلب و نگاه ما ریختی
تازه مان کردی
حالا همه ی آبهای زمین مرهون تواند، همه ی آبی ها...
باران تولدت مبارک......

۲ نظر:

Hadis گفت...

ممنونم مهربونم
من ههمیشه عاشق نوشته هات و مهربونیاتم....
می دونی که همیشه برات آرزوی شادابی و طراوتت می کنم...
از زندگیت لذت ببر همونطور که من از مصاحبت با تو لذت می برم...

khakiasmani گفت...

من هم آرزو میکنم چند برابر عشقی رو که به دنیا بخشیدی رو هر روز و هر روز ازش دریافت کنی و لبخند طبیعت رو ببینی همیشه
من یک دنیا دوستت دارم و هیچ چیز ندارم که بهت بدم... چون همه چیز مال خودته، من و همه چیزهای دیگه......